اجتماعیایرانسیاسی

سلوک حاج‌قاسم به روایت یک دوست

حاج مهدی صدفی از دوستان سردار سلیمانی می‌گوید: حاج قاسم به مصداق فرمایش معصوم (ع) که مردم را با عمل‌تان به‌سوی حق دعوت کنید نه با شعار و حرف و خودتان عامل به حرف‌تان باشید در سیره عملی و رفتاری خودش طوری عمل می‌کرد که عینیت می‌بخشید به حُسن و توصیه‌ای که در گفتارش بود.

به گزارش پایگاه خبری ساحل قشم به نقل از فارس، حاج مهدی صدفی از دوستان سردار حاج قاسم سلیمانی در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در کرمان اظهار داشت: سخن گفتن درباره شخصیت سردار دل‌ها، حاج قاسم عزیز کاری بس دشوار است، زبانم الکن و بیانم قاصر است که بتوانم درباره شخصیت، مرام و سیره این شخصیت با عظمت و محبوب دل‌ها سخن بگویم.

اولین ویژگی درباره حاج قاسم بُعد معنوی و عبودی، اخلاص در عمل، حالات روحی و معنوی ایشان است، حاج قاسم به مصداق فرمایش معصوم (ع) که مردم را با عمل‌تان به‌سوی حق دعوت کنید نه با شعار و حرف و خودتان عامل به حرف‌تان باشید در سیره عملی و رفتاری خودش طوری عمل می‌کرد که عینیت می‌بخشید به حُسن و توصیه‌ای که در گفتارش بود.

حاج قاسم انسانی بود مومن و خداجو و انسانی که همیشه خدا را شاهد و ناظر اعمالش می‌دانست و از یاد خدا غافل نبود.

یاد خدا و یاد مرگ را فراموش نکنید

مهمترین ویژگی او این بود که عبد صالح خدا بود، با تعدادی از دوستان خدمت حاج قاسم بودیم، هر کدام از ما خاطره‌ای یا حدیث و روایتی را تعریف می‌کرد، سردار هم گفت، دو چیز را در زندگی فراموش نکنید، یاد خدا و یاد مرگ.

یاد خدا همیشه باعث می‌شود خودتان را در محضر خدا ببینید و اگر یاد خدا را مدنظر داشته باشید هیچ‌وقت گناه و معصیت نمی‌کنید، بارها می‌گفت همه ما می‌میریم پس از خدا بخواهیم مرگ ما مرگ قشنگی باشد، نگاهش این بود، مرگ به‌سراغ همه می‌آید اما مرگی قشنگ است که توام با عاقبت به‌خیری و از نوع شهادت باشد.

نکته دیگری که راجع به حاج قاسم وجود دارد، اخلاص در عمل است، او برای دنیا و کسب مال، شهرت و مقام نجنگید، مبارزه نکرد و جانش را به خطر نینداخت و با تمام توان و وجودش برای خدا عمل می‌کرد، حرف می‌زد و مجاهدت می‌کرد بنابراین اخلاص را در کار حاج قاسم می‌دیدم.

بارها و بارها از حاج قاسم در دوران دفاع مقدس خواستیم، مصاحبه‌ای درباره صحنه‌های رزم و تحلیل عملیات و نبرد انجام دهد، اما هیچ‌وقت برای انجام مصاحبه نه تنها پیشقدم نبود بلکه مخالفت می‌کرد و می‌گفت بروید با بچه بسیجی‌ها مصاحبه کنید.

شهید سردار سلیمانی در بسیاری از حرکت‌های تاثیرگذار، رویدادهای مهم، اقدامات عملی و طراحی‌های استراتژیک در جبهه مقاومت و دفاع از ملت مظلوم عراق، یمن، افغانستان، سوریه و لبنان پیشگام بود، اما هیچ‌کدام از این حرکت‌ها را به‌خودش اختصاص نمی‌داد.

سردار سلیمانی جبهه مردمی و بسیج مردمی را در کشورهای مختلف راه‌اندازی، ساماندهی و برنامه‌ریزی کرد و در جبهه مقاومت به کار گرفت، اما هیچ‌کدام را به خودش اختصاص نداد و هیچ‌گاه نگفت، این اقدامات را من انجام دادم که بیانگر اخلاص حاج قاسم است.

توکل به خدا به عنوان یکی دیگر از ویژگی‌های بارز سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است، حاج قاسم در جبهه مقاومت حضور فعال داشت و با وجود همه موانع، مشکلات و سختی‌ها اما یک بار هم توکل خودش را از دست نداد.

حاج قاسم هیچ‌وقت توکل به خدا را از دست نمی‌داد و می‌گفت اگر دین خدا را یاری کنید و نیت‌تان برای خدا باشد مطمئن باشید، پیروز شوید و و اعتقاد داشت این افراد که در راه خدا مجاهدت می‌کنند، پیروز هستند.

وقتی حاج قاسم کنار اروند زانو زد

سردار سلیمانی در دوران دفاع مقدس هیچ وقت یاد اهل بیت (ع) را فراموش نکرد و همیشه این مطلب را می‌گفت اگر در کوران جنگ و همه گرفتاری‌ها، مسائل و مشکلاتی که در جنگ داریم، عنایت و لطف اهل بیت (ع) را داشته باشیم، پیروز هستیم.

حاج قاسم به شب‌های وداع دوران دفاع مقدس خیلی اعتقاد داشت و به رزمندگان می‌گفت، هر زمان خواستید از اروند، آب راه‌ها عبور کنید و از پس مشکلات برآیید، خدا را به پهلوی حضرت زهرا (س) قسم دهید.

حاج قاسم اهل توبه، ذکر، توسل و اهل نماز شب بود به‌طوری که اگر لحظه‌ای فرصت می‌کرد، توسل به اهل بیت (س) داشت و اهل مناجات و ذکر بود.

سردار سلیمانی آدم متواضعی بود و اگر در یک مراسم یا جمعیتی حضور داشت و او را از قبل نمی‌شناختید، نمی‌توانستید، تشخیص دهید حاج قاسم کدام یک از این افراد است و همیشه خودش را نسبت به دیگران کوچک می‌دانست و خدا عزیزش کرد.

 امام صادق (ع) می‌فرماید «اگر کسی رابطه‌اش را با خدا برقرار کرد و از طرفی با مردم با محبت رفتار کرد، خدا حب آن فرد را دل‌ها زیاد می‌کند و در بین جامعه و مردم محبوب می‌شود».

مغرور نبود

​وقتی در خدمت وی بودیم و می‌خواستیم برای شرکت در مراسمی برویم، سعی می‌کرد با تشریفات در مراسم شرکت نکند

حاج قاسم، اهل غرور نبود، او نشان‌های فتح و ذوالفقار که بالاترین نشان نظامی در جمهوری اسلامی است را داشت و افتخار می‌کرد که این نشان‌ها را از دست رهبر معظم انقلاب اسلامی دریافت کرده است، اما هیچ‌گاه این نشان‌ها را بر روی لباس خود به نمایش نگذاشت در حالی که در تمام دنیا مرسوم است، نشان‌های خود را بر روی لباس نصب کنند و اشکالی هم ندارد، اما سردار سلیمانی این کار را هیچ وقت برای تظاهر و خودنمایی انجام نداد.

وقتی در خدمت وی بودیم و می‌خواستیم برای شرکت در مراسمی برویم، سعی می‌کرد با تشریفات در مراسم شرکت نکند، یادم هست، یک روز در ایام محرم شهید سلیمانی می‌خواست در یکی از مجالس عزاداری کرمان شرکت کند، یک تعداد از دوستان که در معیت حاج قاسم بودن را برای خودشان افتخار می‌دانستند، قصد داشتند همراه وی باشند اما حاج قاسم احساس می‌کرد، حضور این دوستان و رفقا در کنارش فخرفروشی نسبت به دیگران است و از سویی با توجه به اینکه تمام نگاه‌ها متوجه خودش هست، به اطرافیانش بی‌احترامی می‌شود.

وقتی وارد مجلس اهل بیت (ع) می‌شد هر جا جای خالی بود می‌نشست و وقتی بانی از او می‌خواست در جای مناسب‌تری بنشیند، از نشستن در جایگاه ویژه و خاص اجتناب می‌کرد.

علاقه سردار سلیمانی به قرائت زیارت عاشورا در جوار مزار شهید گمنام

حاج قاسم حالات معنوی خاصی داشت و اهل زیارت عاشورا بود و هر فرصتی پیدا می‌کرد، زیارت عاشورا را می‌خواند وقتی در ماشین بود و از یک مکان به مکان دیگر می‌رفت، زیارت عاشورا یا یک صفحه قرآن را می‌خواند.

این مداح اهل بیت (ع) ادامه داد: یک روز با تعدادی از مداحان خدمت سردار سلیمانی بودیم، ابتدا مداحان را مورد لطف خود قرار داد و از کارکرد مداحان تعریف و تمجید کرد و بعد به آنها توصیه‌هایی کرد و گفت شما در مجالس بیشتر برای مردم و فضای داخلی آن مجلس می‌خوانید و دیگران را به گریه وا می‌دارید و متحول می‌کنید، اما باید یک ساعت راهم  برای خودتان انتخاب کنید و در خلوت‌تان مناجات کنید تا آن چیزی که جلوی مردم نشان می‌دهید با باطن و بخش خصوصی و شخصی زندگی‌تان یکی باشد.

گاهی می‌آمد بیت‌الزهرا (س) و در کنار قبر شهید گمنام می‌نشست و به تنهایی و دور از چشم انظار زیارت عاشورای امام حسین (ع) را زمزمه می‌کرد.

حاج قاسم به مداحان توصیه کرد، اگر می‌خواهید عاقبت به‌خیر شوید، زیارت عاشورا را فراموش نکنید، بنشیند و به تنهایی برای دل خودتان زیارت عاشورا بخوانید.

سردار شهید سلیمانی اهل اشک در راه خدا بود و از ترس خدا اشک می‌ریخت و حالات معنوی بسیار خاصی داشت، گاهی می‌آمد بیت‌الزهرا (س) و در کنار قبر شهید گمنام می‌نشست و به تنهایی و دور از چشم انظار زیارت عاشورای امام حسین (ع) را زمزمه می‌کرد.

یک روز با چند تا از بچه‌های جبهه و جنگ خدمت حاج قاسم بودیم هر کدام خاطره‌ای را تعریف کردند، نوبت به حاجی که رسید، گفت، من حرفی برای گفتن ندارم و بعد که ما اصرار کردیم صحبت کند، او گفت، نگاه مردم به رفتار و عملکرد شماست و شما را به‌عنوان بچه‌های پیشکسوت جبهه و جنگ ارزیابی می‌کنند و زیر ذره‌بین نگاه‌شان قرار می‌دهند بنابراین طوری در این جامعه زندگی کنید که هر وقت مردم شما را می‌بینند، یاد شهدا بیفتند، حاج قاسم حتی چند شهید لشکر ثارالله را نام برد و گفت، مردم باید شما را مانند این شهدا ب‌بینند.

حاج قاسم در ولایت ذوب شده بود

حاج قاسم در ولایت ذوب شده بود، ولایت را باور داشت و اهل جناح و حزب و مسائل باندی، گروهی و جناحی نبود، نه در دوران دفاع مقدس و نه پس از آن دوران.

زمانی که سردار سلیمانی فرمانده لشکر ثارالله بود، رزمندگانی از اقوام مختلف سیستان و بلوچستان، هرمزگان، کرمان و سایر استان‌ها تحت امر حاجی بودند و او حرمت همه آنها را نگه می‌داشت و برای‌شان احترام قائل بود.

حاج قاسم هیچ‌گاه این نگاه را به رزمندگان نداشت که جزو نیروهای چپ هستند یا راست و در شهرستان خودشان کدام طرفی هستند و نگاهش این نبود که از جناح و حزب فلانی است یا فلانی، بلکه همه را با یک نگاه و با عنوان رزمنده اسلام می‌دید.

 از ایشان نظرشان را درباره جریان‌های سیاسی و گروه‌های فعلی و شخصیت‌ها پرسیدم، گفت، من هیچ وابستگی به هیچ حزب، گروه و جناحی ندارم و عضو هیچ کدام نیستم و اگر همه این گروه‌ها و احزابی که اسم بردی در یک صف قرار بگیرند و رهبری در صف دیگر باشد، من در صفی هستم که آقا هستند

آنچه سردار سلیمانی مدنظر قرار می‌داد، رهنمودهای امام و رهبری بود و ولایت را باور داشت، منتظر نبود فرمان به زبان جاری شود و اشاره آقا کفایت می‌کرد و به امام و رهبری ارادت داشت و رهبری هم به ایشان لطف داشتند.

یک بار برای نهار میزبان حاج قاسم بودیم، در آستانه انتخابات بودیم، از فرصت استفاده کردم و از ایشان نظرشان را درباره جریان‌های سیاسی و گروه‌های فعلی و شخصیت‌ها پرسیدم، گفت، من هیچ وابستگی به هیچ حزب، گروه و جناحی ندارم و عضو هیچ کدام نیستم و اگر همه این گروه‌ها و احزابی که اسم بردی در یک صف قرار بگیرند و رهبری در صف دیگر باشد، من در صفی هستم که آقا هستند و اگر می‌خواهی، عاقبت به‌خیر شوی قطب نما و گرای زندگی و عملت رهنمودهای ایشان باشد.

همچنین یک روز با دوستان خدمت سردار سلیمانی بودیم، دوستان درباره مسائل و مشکلات اجتماعی مواردی را مطرح کردند، یکی از دوستان به حاج قاسم گفت، این مشکلات را به آقا منتقل کنید، اما سردار گفت، آقا نسبت به همه مسائل و مشکلات اطلاع دارند و در جای خودش پیگیر هستند و من هیچ وقت این مشکلات را خدمت آقا نمی‌برم، زیرا نمی‌خواهم بیشتر از آنچه می‌بینند و تحمل و صبر می‌کنند، من بیایم و اوقات ایشان را مکدر کنم، یعنی روا نداشت با یکسری اخبار و مطالب خاطر رهبری را مکدر کند و یا وقت‌شان را بگیرد.

سردار سلیمانی یک اعتقاد قلبی نسبت به فرمایش رهبری داشت و می‌گفت، ایشان بر اساس ارتباطات قلبی که با خدا و اهل بیت (ع) دارد، گفتارشان همیشه صادق هست.

یک بار تعریف می‌کرد، در جنگ 33 روزه حزب الله لبنان زمانی که 28 روز از جنگ گذشته بود و آتش دشمن بسیار شدید بود و دنیای استکبار چنان حملات شدیدی روی نیروهای حزب الله و مردم بی‌دفاع لبنان می‌ریختند که آتش آن چند برابر آتشی بود که نیروی‌های بعثی در کربلای پنج روی سر نیروهای ما می‌ریختند، امیدی به پیروزی نداشتیم با رهبری صحبت کردم و وضعیت را برای ایشان گفتم که فرمودند به دفاع ادامه دهید و استقامت و مقاومت کنید، مطمئن باشید شما پیروز هستید.

وقتی رهبر این امیدواری را به من و بقیه رزمندگان دادند با تمام وجود مطمئن شدم، حزب‌الله شکست نمی‌خورد و ما پیروز می‌شویم و بعد از چند روز شاهد پیروزی حزب‌الله بودیم.

آبروی همه را حفظ می‌کرد

​حاج قاسم گفت، به‌هیچ عنوان راضی نیستم کسی به‌خاطر من برود و شخصیت کسی را زیر سؤال ببرد و حرمت کسی را بشکند، عزت و ذلت افراد دست آدم‌ها نیست، دست خداست و اگر این حرکت دوباره تکرار شود با دوستانم برخورد می‌کنم.

حاج قاسم اهل کینه از کسی نبود، دلی بسیار پاک و رئوف داشت حتی اگر پشت سر او غیبت می‌کردند و یا ناسزا می‌گفتند باز هم اهل کینه و عقده از آدم‌ها نبود و همه را خوب می‌دید گاهی اوقات اگر مطالبی از کسی می‌شنید، سعی می‌کرد، نکات منفی را نشنیده بگیرد.

در یک مقطعی یکی از آقایان نسبت ناروایی به حاج قاسم داد، دوستان و همرزمان با هم شدیم و تصمیم گرفتیم، برویم به آن آقا اعتراض کنیم که چرا این حرف ناروا را به حاج قاسم نسبت داده است، اما من در ماموریت بودم و نتوانستم دوستان را در اعتراض به آن آقا همراهی کنم.

در بین راه که از ماموریت برمی گشتم، حاج‌قاسم تماس گرفت و گفت: در کرمان چه اتفاقی افتاده است، کمی تامل کردم و متوجه شدم، منظورش رفتن اعتراضی دوستان پیش آن آقایی‌ست که نسبت ناروا به سردار داده بود، حاج قاسم بر خلاف انتظار که تصور می‌کردیم اگر ایشان بشنوند از این حرکت حمایت می‌کند، اما عصبانی و ناراحت شد و گفت، چرا بچه‌ها این اشتباه را کردند، چرا اهانت کردند در صورتی که فقط اعتراض کرده بودند.

حاج قاسم گفت، به‌هیچ عنوان راضی نیستم کسی به‌خاطر من برود و شخصیت کسی را زیر سؤال ببرد و حرمت کسی را بشکند، عزت و ذلت افراد دست آدم‌ها نیست، دست خداست و اگر این حرکت دوباره تکرار شود با دوستانم برخورد می‌کنم.

حاج قاسم سعی می‌کرد، آبروی همه را حفظ کند، اگر ما در زندگی، رفتار و جامعه همین یک ویژگی ایشان را داشتیم، چقدر مردم در آرامش، خوبی، مسالمت و برادری زندگی می‌کردند.

تصریح کرد: شهید سردار سلیمانی هیچ وقت به دنبال آبروریزی از مردم و دوستان نبود، وقتی عملکرد بعضی از افراد را می‌دید و یا می‌شنید، هیچ‌گاه آبروی فردی را نمی‌برد.

یک بار به اتفاق چند نفر از دوستان خدمت سردار سلیمانی رفتیم و اشکال، ایراد و ضعف‌های یک نفر را به او گفتیم، حاج قاسم ابتدا خیلی ناراحت شد که در غیاب آن فرد نقد می‌کنیم و اشکالات آن فرد را می‌گوییم و گفت، الان آن فرد نیست که از خودش دفاع کند و حرف‌هایش را بشنویم، اما بر اساس وظیفه، پیگیر می‌شوم و ان‌شاء‌الله با او صحبت می‌کنم.

حاج قاسم به ما توصیه کرد، سعی کنید، دست همدیگر را بگیرید و یکدیگر را هُل ندهید، آبروی کسی را نبرید و مطمئن باشید اگر آبروی کسی را بردید، خدا آبروی شما را می‌برد، امام علی (ع) می‌فرماید اگر از افتادن کسی خوشحال شدید، مطمئن باشید که شما هم یک روز به زمین می‌خورید.

امام علی (ع) به مالک اشتر توصیه فرمودند به زیردستان توجه کن و حاج قاسم این مصداق فرمایش امام بودند و بسیار با زیردستان خودش با مهربانی و رافت اسلامی برخورد می‌کرد.

سردار سلیمانی از یک طرف اقتدار و صلابت خاص خودش را داشت و از سوی دیگر بسیار مهربان بود و خدا یک ویژگی در چهره و رفتار ایشان قرار داده بود که هر کس او را می‌دید، مجذوبش می‌شد.

یک روز در بیت الزهرا (س) نشسته بودیم، گفتم، خسته نشدید، نمی‌خواهید برگردید و استراحت کنید، خندید و گفت، مگر من مثل شماها پیر شدم، اگر شده باشم هم هنوز دلم مثل جوان‌ها، جوان است و عشق می‌کنم و وقتی در صف مبارزه علیه استکبار، آمریکا و اسرائیل قرار می‌گیرم، احساس جوانی می‌کنم.

حاج قاسم، آدم بسیار دوست‌داشتی‌ای بود و از یک طرف به زیردستان امر و نهی می‌کرد، اما چنان بر دل‌های این بچه‌ها حاکم بود و قلب‌شان را تسخیر کرده بود که همه سختی‌ها را تحمل می‌کردند، حاج قاسم بر جسم ما حکومت نمی‌کرد بلکه بر دل ما حکومت می‌کرد.

خستگی‌ناپذیری از دیگر ویژگی‌های شهید سردار سلیمانی بود، به‌جرات قسم می‌خورم نه تنها حاج قاسم در دهه 90 با حاج قاسم دهه 60 تلاش کمتری نداشت، بلکه ما شاهد تلاش و پیگیری‌های بیشتر او بودیم.

حاج قاسم 40 سال مجاهدت کرد و در همه عرصه‌ها خستگی‌ناپذیر بود و از زمانی که لباس سبز پاسداری را به تن کرد تا لحظه شهادت هیچ‌گاه احساس خستگی نکرد و 40 سال لباس رزم را از تن بیرون نیاورد و جزو نادرترین فرماندهانی بود که لباس مقدس پاسداری را به تن کرد و تا لحظه شهادت این لباس را از تنش بیرون نیاورد.

یک روز در بیت الزهرا (س) نشسته بودیم، گفتم، خسته نشدید، نمی‌خواهید برگردید و استراحت کنید، خندید و گفت، مگر من مثل شماها پیر شدم، اگر شده باشم هم هنوز دلم مثل جوان‌ها، جوان است و عشق می‌کنم و وقتی در صف مبارزه علیه استکبار، آمریکا و اسرائیل قرار می‌گیرم، احساس جوانی می‌کنم.

سردار سلیمانی می‌گفت، به جرات می‌گویم، احساس خستگی نکردم، بلکه احساس مسؤولیت، احساس تکلیف و وظیفه‌ام بیشتر شده است.

یک بار یکی از دوستان از من سؤوال کرد، حاج قاسم چه زمانی آرامش داشت، گفتم آرامشش را یک بار دیدیم و آن هنگام نماز خواندن بود، او همیشه نماز و نافله و تعقیبات را با خیال راحت و با آرامش می‌خواند.

رفاه‌طلب نباشید

حاج قاسم انسان بسیار با درایت، تیزهوش و با برنامه‌ای بود، یک بار از او پرسیدم چه‌کار می‌کنید که الحمدالله انسان موفقی هستید و در بسیاری زمینه‌ها آنچه شما پیش‌بینی کردید اتفاق افتاده است و آنچه مطرح کرده‌اید، همان شده است، او تواضع کرد و گفت، من موفق نیستم، اما زمانی که اصرار کردم تا رمز موفقیتش را از زبان خودش بشنوم، گفت اگر این کارها را در زندگی انجام بدهید نه تنها شکست نمی‌خورید بلکه گره کار باز می‌شود.

یکی توکل به خدا، سعی کنید مسیری می‌روید مسیر الهی باشد، حرف خدایی باشد، مطمئن باشید خدا به شما کمک می‌کند، سعی کنید در زندگی‌تان برنامه داشته باشد و بدون برنامه هیچ عملی را انجام ندهید، تدبیر داشته باشید و سعی کنید از مشورت با دیگران خجالت نکشید و به خودتان غره نشوید و با افراد توانمند مشورت کنید.

اگر می‌خواهید در زندگی‌تان موفق شوید هیچ‌وقت خسته نشوید و دایم تلاش کنید و سختی بکشید و رفاه‌طلب نباشید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا